معنی کل و جملگی
حل جدول
همه
جملگی
کلی، همگی
تمامی و جملگی
همگی
تمامی و جملگی
همگی
تمام و کل
همه، همگی، جملگی، تمامی
فرهنگ معین
(جُ لَ یا لِ) [ع - فا.] (ق.) همگی.
فرهنگ عمید
همه، همگی،
(قید) تماماً،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمام، تماماً، سراسر، سرتاسر، همه
فارسی به عربی
بالإجماعِ، مِنْ (قمَِّ) الرّأس إلی أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَین)
لغت نامه دهخدا
کل کل. [ک ُ ک ُ] (اِخ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کل کل. [ک ُ ک ُ] (اِخ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کل
کل. [ک ُ] (ع اِ) مخفف کُل ّ بهمان معنی است:
طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است.
کاتبی.
دین ودل را کل بدو بسپرد خلق
پیش امر و نهی او میمرد خلق.
مولوی.
کل. [ک ُ] (اِ) خمیدگی. کوژی. کجی. انحناء. غوز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بدانگه که گیرد جهان گرد و میغ
کل پشت چوگانت گردد ستیغ.
بوشکور.
هان ای کل پشت پاردم باف
ای توبره ریش کون غراره.
سوزنی.
|| (ص) دم کوتاه. دم بریده. ابتر. کوتاه دم. کله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کوتاه. پست: قدی کل یعنی قدی کوتاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) || (اِ) روستا. کلی روستایی است. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || (ص) کند: شمشیر کل، اره ٔ کل، کارد کل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کله شود.
معادل ابجد
159